به دعا کنم تمنا همه شب که تو بیایی که مگر شبی اجابت کند ام گره گشایی
ز جمال تابناکت که جهان کند فروزان چه شود که دیده ما برسد به آشنایی
من بی نوا چه دارم که محبتت بیارزم مگر آنکه خود ز احسان در مرحمت گشایی
تو و حشمت و امیری، من و حاجت و فقیری چه کنم اگر نیایم به درت پی گدایی
دل عاشقان مسکین به هوای تو زند پر که مگر در آخرین دم به کنارشان بیایی
دل هجر دیده من سر وصل دوست دارد چه دهم به دل تسلی به دلی چنین هوایی
دل از این بود غمینت که چرا تو را نبیند به جمال مصطفایی به جلال مرتضایی
- ۹۶/۱۱/۰۶