می نشینم هر شب گوشه این تنهایی به امیدی که تو روزی زسفر بازآیی
موج چشمم به هوای تو خروشان شده است غرق غم هستم و تو ساحل این دریایی
بنشین در بر آیینه قلبم یک دم تا خودت خوب ببینی چقدر زیبایی
(یا صاحب الزمان، یا صاحب الزمان....)
دل به تو بستم و خلق رهایم کردند آخر عشق همین است همین رسوایی
باز هم روضه گرفتی برای جدت حتم دارم که تو در مجلس ما میآیی
بر من ببار رحمت بارانی ات را پس کی ببینم چهره نورانیت را
جانم فدای سجده و مهر نمازت گر من ببینم پینه پیشانی ات را
هر شب برایت تا سحر احیا گرفتم اما ندیدم طلعت روحانی ات را
یک شب از این شبها بیا ای صاحب من(مولا جانم...) از بند تن آزاد کن زندانیت را (یعنی من برات بمیرم)
راهی ندارم پیش رویم جز شهادت آقا بیا با خود ببر قربانیت را (ای آقام ای...)
در پشت درب خانه ات سر میگذارم تا بشنوم سوز مصیبت خوانی ات را
یابن الحسن... یابن الحسن ......
- ۹۶/۱۱/۱۲